تبلیغات

ورود کاربران

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 280
    کل نظرات کل نظرات : 0
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 1

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 35
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 12
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
    آي پي امروز آي پي امروز : 18
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 11
    بازدید هفته بازدید هفته : 714
    بازدید ماه بازدید ماه : 1,142
    بازدید سال بازدید سال : 6,404
    بازدید کلی بازدید کلی : 46,379

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.217.110.0
    مرورگر مرورگر : Safari 5.1
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز : شنبه 29 اردیبهشت 1403

نقد رمان یاسمین

 

 

رمان آن نوع حماسی است که با گسست رفع نشدنی میان قهرمان وجهان مشخص می شود.تقابل میان قهرمان و جهان ،نتیجه تفاوت ماهوی میان هر یک از این دو تباهی است.قهرمان رمان شخصیتی پروبلماتیک است که در جهان سازگاری و همرنگی با جماعت و عرف و سنت به جستجوی تباه،و در نتیجه ناراستین ارزشهای راستین بر می آیدوهمین جستجو محتوای این نوع رمان را می سازد

  

معرفی قهرمان داستان:
بهزاد فرهنگ قهرمان اصلی رمان یاسمین است.شخصیتی که تنها فرزندیک خانواده فقیر می باشد.خانواده ای که زندگی سخت وپر مشقتی دارند.سرانجام پدر بهزاد تصمیم می گیرد برای بهبود بخشیدن به زندگی خود از تهران به شهر دیگری مهاجرت نمایند تا در آن شهر مشغول به کار گردد.اما در بین راه تصادف کرده ودر این سانحه پدر ومادر کشته شده وتنها بهزاد زنده می ماند.او با مختصر اندوخته ای که از خانواده برایش مانده به سختی زندگی خود را می گذراند.در این هنگام او در سال آخر دبیرستان می باشد.اما داستان اصلی از چند سال بعد یعنی زمانی که بهزاد سال آخر رشته پزشکی است ،از زبان خودش ،البته تا قسمت های پایانی داستان شروع می شود.او در سرتاسر کتاب با ویژگی هایی برجسته معرفی می شودکه این ویژگی ها را می توان از خلال گفتگوهایش با دیگر شخصیت ها یا حوادث رخ داده در داستان فهمید.صفاتی مانند:خود ساختگی،ایمان واعتقاد به خدا،ایستادگی رد مقابل مشکلات،شرافت،بخشش،عزت نفس،پاکی ،راستگویی و....
اینها صفاتی است که شخصیت اصلی داستان از آن برخوردار است.ویژگی هایی که هر کدام یک ارزش محسوب می شود.او علی رغم این برخورداری ها زندگی بسیار سختی دارد و با مشکلات مالی بسیاری روبه روست.اما با وجود این به داشته هایشافتخار می نمایدو زندگی خود را اینگونه معرفی میکند:
"حالام که سال آخرم.توی این دنیا غیر از اسباب واثاث خونم ،یه رفیق خوب مثل کاوه دارم و کمی تو حساب سپرده بانک و یه قد بلند و یه صورت ای نسبتا خوب و یه هوش زیاد برای درس خواندن و یه اتاق که گاراژخونه بوده و حالا در اجاره منه."(ص 26)
بهزاد زندگی سختی را می گذراند.مجبور است با مختصر پس اندازی که دارد زندگی اش را بگذراند،در اتاق کوچک اجاره ای زندگی نماید،بسیاری از مصافت خانه تا دانشگاه را پیاده طی نماید،حتی در غذا خوردن هم صرفه جویی نماید.اما او تمام این سختی ها را می پذیرد و حاضر نیست کمکی از کسی (حتی صمیمی ترین دوست خود"کاوه"که بر خلاف او از وضع مالی خوبی برخوردار است،و بهزاد یکی از کلیه هایش را بدون چشمداشتی به او داده است.)بپذیرد.در واقع استادگی در برابر مشکلات وعدم قبول کمک دیگران و تلاش خود برای رسیدن به مطلوب ها عمده ترین صفات او را تشکیل می دهد.برای او پول و به طور کلی مادیات ارزشی نداردو ملاک حقیقی زندگی در نظر او انسانیت و مردانگی و پاکی فکر وعمل است.(اگر چه او می توانست از طرقی مانند دوستش کاوه و بعدا اقای هدایت به مادیات دست یابد، وسرانجام نیز چنین شد،اما این طرز زندگی را نمی پذیرفت.)
معرفی جامعه ی قهرمان
:
دنیای پیرامون شخصیت اصلی داستان به گونه ای دیگر است.دنیایی که بر خلاف دنیای او پول و کسب ثروت حرف اول را می زندواین کسب پول سبب افتخار و احترام در بین دیگران است و کسب ان از هر راهی مجاز شمرده می شود.در این داستان اشاره شده که بسیاری از افرادی که به سرعت و بدون زحمت ثروتمند گشته اند ثروت خود را از راه های نادرستی مانند رشوه،احتکار،زدوبند،فروش غیر قانونی دارو،دلالی و...به دست آورده اند.واین راه ها را هم عادی تلقی می کنند. انسانهای جامعه او از هر راهی برای کسب ثروت واعتبار استفاده می کنندو دست به کار های ناشایست وخلاف اصول اخلاقی می زنند وبعضا درگیر امور نادرست اخلاقی گشته و به فساد رو می اورند. به عبارتی از این ثروت به شکل صحیحی استفاده نمی کنند.ریا ،حیله وحتی خیانت به نزدیک ترین کس برای انها عادی تلقی می شود.زیرا انها باید از هر راهی برای حفظ وضع موجودخود و لذت بیشتر بهره بجویند واین فلسفه انها در زندگی است.
مساله و تضاد اصلی قهرمان
:
مشکل اصلی بهزاد همین فقر اوست که مشکلات وسختی های زیادی پیش روی او مینهد.اما او سعی می کند سختی ها را تحمل کرده وبا کار وکوشش خود به خواسته ها و آرزوهایش برسد و حتی کمکی را از کسی نمی پذیرد.
"بخدا از خودم شرم دارم بهزاد.ما زندگیمون اونطوری وتو زندگیت اینطوری.کاش بهم اجازه می دادی مثل یه برادر کوجکتر کمکت کنم.کاشکی می اومدی خونه ما با هم زندگی می کردیم.
بهزاد :کاوه جون لطفا اجازه بده غرورم جریحه دار نشه."(ص27)
او جامعه را با تمام پلیدی هایش می بیندو تلاش می کند در دام آن گرفتار نشود.او صفات مردم پیرامون خود را دوست ندارد واز حقه و نیرنگ انها بیزار است. او می خواهد با کار کردن در بیمارستان و کمک به بیماران به خواسته هایش برسد هر چند که این را بسیار طولانی و پر دردسر باشد.او حتی از دختر مورد علاقه خود "فرنوش "به دلیل تفاوت طبقاتی فاحش بین خود واو می گذرد .خانواده فرنوش مانند دیگر افراد جامعه هستند با همان صفات.اما فرنوش مانند آنها نست و از نظر عقیدتی مانند بهزاد است و همین عامل باعث نزدیکی آن دو می گردد.اما مشکلات و وضعیت بهزاد یعنی فقر مانع وصال انها می گردد.سرانجام با نیرنگ مادرش مواجه گشته(اشاره به این نکته که افراد جامعه برای رسیدن به خواسته های خود به فرزند خود هم رحم نمی کنند.)وچون ارزشهای خود یعنی پاکدامنی وبی الایشی وصداقترا نابود شده می بیند و از روی بهزاد هم شرمنده است خود را به کام مرگ می اندازد.در نهایت ،با مرگ فرنوش بهزاد نیز چون تمتم خواسته ها و امیدش به زندگی را از دست داده پایانی مانند زندگی فرنوش برای خود ترسیم می نماید.(اگرچه اقای هدایت ،دوست صمیمی بهزاد، برای او ثروت بسیاری را به ارث می گذارداما او ثروت را بدون حضور فرنوش و دیگر ارزشهایش نمی خواهد.)
نتیجه گیری
:
بهزاد فردی بود که با تمام سختی های زندگی اش ساخت اما تن به شرایط و خواسته های جامعه نداد.او قهرمان داستان است که ارزشهاو عقایدی دارد که در جامعه او هیچ خریداری ندارد.اما سرسختانه روی عقاید خود پافشاری می نمایدو به جنگ با دنیای اطراف می رود جنگی که بی فایده است و خود او کهملا به این امر واقف می باشد.بهزاد با دنیای پیرامون خود در تضاد است او با وجود اگاهی از ارزشهای حاکم بر جامعه خود چون انها را مغایر با اصول وارزشهای خود می بیند ،انها را نمی پذیردو سعی می کند کاری کند که دیگران مانند او شوند.در واقع خلاف جریان اب حرکت می کند حرکتی که در نهایت سبب غرق او می کردد.به عبارتی یک تلاش بیهوده در یک دنیای تباه .اما با وجود اگاهی از این شرایط اگاهنه آن را می پذیردو تن به اصول وصفات اخلاقی افراد جامعه نمی دهد و مانند انها زندگی نمی نماید.سر انجام انجا که می بیند ارزشهای اصیلش در زندگی ویران گشته ترجیح می دهد به زندگی خود پایان دهد و ب
ا مرگ ارزشهایش خود را به کام مرگ می اندازد.
بخش پایانی داستان توسط کاوه روایت می شود .او می پذیرد که بهزاد دیگر زنده نیست .می پذیرد که باید از این به بعد بدون او زندگی نماید،اما دائم به یاد روز های خوش گذشته و باهم بودنشان است.از خاطرات یاد می نماید وحسرت آن روز ها را می خورد.
:بهزاد افسانه شد

یاد روزهایی می افتم که دو تایی با هم سر کلاس بودیم.
یاد روز هایی می افتم که دو تایی با هم تو خیابون ها قدم می زدیم.
ای کاش حالا اینجا بود."(ص487)

 

 


تاریخ ارسال پست: سه شنبه 15 مهر 1393 ساعت: 15:39
برچسب ها : ,,,,,,

بخش نظرات این مطلب


کد امنیتی رفرش