تبلیغات

ورود کاربران

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 280
    کل نظرات کل نظرات : 0
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 2
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 1

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 39
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 12
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
    آي پي امروز آي پي امروز : 19
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 11
    بازدید هفته بازدید هفته : 718
    بازدید ماه بازدید ماه : 1,146
    بازدید سال بازدید سال : 6,408
    بازدید کلی بازدید کلی : 46,383

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.224.180.183
    مرورگر مرورگر : Safari 5.1
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز : شنبه 29 اردیبهشت 1403

معرفی کتاب آفتاب در حجاب

 

ای زینب ای شکوفه ی گلزار عاشقی

صبرت رهی گشوده به اسرار عاشقی
از خطبه ی بلیغ تو عالم شنیده اند
شور حماسه ی تو و تکرار عاشقی
صد ها دل است بسته به بند کلام تو
فاتح ترین،به عرصه ی پیکار عاشقی
پنداشتم که اوّل آسودگی ست عشق
پندار من به باد شد از کار عاشقی
وقتی به بند دیدمت ای عاشق غریب
چون لاله های تشنه و تبدار عاشقی
فردا به دامنت برسد کاش لحظه ای
دستی چنین تهی و خریدار عاشقی

بخش هایی از کتاب:
سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه ی وجود گذاشتی ای نفر ششم پنج تن!
بیش از هرکس،حسین از آمدنت خوشحال شد.دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید:«پدر جان! پدر جان!خدا یک خواهر به من داده است
زهرای مرضیه گفت:«علی جان!اسم دخترمان را چه بگذاریم؟»
حضرت مرتضی پاسخ داد:«نامگذاری فرزندانمان شایسته ی پدر شماست.من سبقت نمی گیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر
پیامبر در سفر بود.وقتی که بازگشت،یک راست به خانه ی زهرا وارد شد،حتی بیش از ستردن گرد و غبار سفر،از دست و پا و صورت وسر.
پدر و مادرت گفتند که برای نامگذاری عزیزمان چشم انتظار بازگشت شما بوده ایم.
پیامبر تو را چون جان شیرین ، در آغوش فشرد،بر گوشه ی لبهای خندانت بوسه زد و گفت:«نامگذاری این عزیز ، کار خود خداست.من چشم انتظار اسم آسمانی او می مانم
بلافاصله جبریل آمد و در حالیکه اشک در چشم هایش حلقه زدبود،اسم زینب را برای تو از آسمان آورد،ای زینب پدر،ای درخت زیبای معطّر!
پیامبر از جبرئیل سوال کردکه دلیل این غصّه گریه چیست؟!
جبرئیل عرضه داشت:«همه ی عمر در اندوه این دختر می گریم که در همه ی عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید
پیامبر گریست.زهرا و علی گریستند.دو برادرت حسن وحسین گریه کردند و تو هم بغض کردی و لب بر چیدی.


درست همانجا که گمان می بری انتهای وادی مصیبت است،آغاز مصیبت تازه ای است.
مگر نه بچه ها در محاصره ی دشمن اند؟مگر نه اسب و خود و سپر و شمشیر و نیزه و قساوت،مشتی زن و کودک را در محاصره گرفته؟مگر نه آفتاب عصر،همچنان به قوت ظهر بر سر خاک ،آتش می ریزد؟اصلا مگر نه هر داغدار و مصیبت دیده ای به دنبال سر پناهی می گردد،به دنبال گوشه ای،دیواری،سایه ای تا غم خویش را در بغل بگیرد و با غم خویش سر کند؟
پس این خیمه ها فرصت مغتنمی است که بچه ها را در سایه سار آن پناه دهی و به التیام درد هایشان بنشینی.
اما هنوز این اندیشه ات را تمام وکمال،به انجام نرسانده ای که ناگهان صدای طبل و دهل،صدای فریادو هلهله،صدای سم اسبان و بوی دود،دود و آتش و مشعل در روز ،دلت را فرو می ریزد وتن بچه های کوچک داغدیده را می لرزاند...


چه غروب دلگیری!
دلگیر باد از این پس تمام غروبهای عالم!
تو هم چشمهایت راببند خورشید!که پس از حسین،در دنیا چیزی برای دیدن وجود ندارد.دنیایی که حضور حسین را در خود بر نمی تابد،دیدنی نیست.


اما اکنون ناگهان صیحه توست که سینه ی آسمان را می شکافد.انگار مصیبت تو تازه آغاز شده است.
همه ی کربلا و کوفه و شام،یک طرف،و این خرابه یک طرف.
همه ی غم ها و درد ها و غصّه ها یک طرف و غم رقیه یک طرف ...


هر روز هر شب ،صد هزار فرشته از آسمان فرود می آیند و آن مقبره ی شریف را در بر می گیرند،برآن نماز می گزارند،خداوند راتسبیح می کنند و برای زائران آن بقعه ،بخشش می طلبند.
نام زائران امتت را که به خاطر خدا ئ به خاطر تو،به زیارت ،مشرف شده اَند،می نویسند و نام پدرانشان را و خاندانشان را و اهالی شهرشان را و از نور عرش خدا بر پیشانی آنها نشانه ای می گذارندکه:این زائر قبر برترین شهید و فرزند بهترین انبیاست.
و در قیامت این نور در سیمای آنان تابان است.و زیباترین راهبر و نشان،آنچنان که بدان شناخته می شوند و دیگران خیره ی این روشنی می گردند.


تاریخ ارسال پست: سه شنبه 07 اردیبهشت 1395 ساعت: 4:09
برچسب ها : ,,,,

بخش نظرات این مطلب


کد امنیتی رفرش